- تاب خورده
- پیچیده، تابیده شده
معنی تاب خورده - جستجوی لغت در جدول جو
- تاب خورده ((دِ))
- پیچیده، تابیده شده
- تاب خورده
- تابیده، پیچیده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در تاب نشستن و در هوا آمدن و رفتن، در پیچ و تاب شدن پیچیده شدن
تاب برداشتن، پیچ و خم پیدا کردن، پیچیدن
در تاب نشستن و تاب بازی کردن
در تاب نشستن و تاب بازی کردن
تحمل کردن
شکاف برداشته بشقاب ترک خورده
صبر، صبوری کردن، شکیبا بودن، طاقت آوردن، تحمل کردن
آسیب دیده، کوبیده شده
طاقت آوردن، بردباری داشتن
صدمه دیده آسیب دیده
شکاف خورده
سیلی خورده فقا خورده: (نه چرخ و چرخ ازو کاج خورده در جنبش نه کوه و کوه ازو کوس خورده بر بالا) (انوری انجمن)، پشت داده
مورد ضربه کارد واقع شده، نفرینی است: (والله من که دیگر از دست شکم کارد خورده این یک وجبی... ذله شده ام)
مقروع: اما فروشدگی میان علت درنگ هوای کوب خورده بود در جرم، ضرب خورده مضروب
عاملی که در اموال دیوان تصرفات بی وجه و غاصبانه کرده: بدان مثال که ولات عمال مال خورده را طلب کنند
سال خورد، برای مثال دهقان سال خورده چه خوش گفت با پسر / کای نور دیده به جز از کشته ندروی (حافظ - ۹۷۰)
آسیب دیده
Cracked, Crackly
треснувший , потрескавшийся
gerissen, rissig
тріснутий , тріщиний
pęknięty, popękany
裂开的 , 裂开的
rachado, estaladiço
crepato, screpolato
agrietado, crujiente
fissuré, craqué
gebroken, barst
ร้าว , แตก
مشقوقٌ , مجدودٌ
दरारयुक्त , दरारदार