جدول جو
جدول جو

معنی تاب خورده - جستجوی لغت در جدول جو

تاب خورده
پیچیده، تابیده شده
تصویری از تاب خورده
تصویر تاب خورده
فرهنگ لغت هوشیار
تاب خورده
((دِ))
پیچیده، تابیده شده
تصویری از تاب خورده
تصویر تاب خورده
فرهنگ فارسی معین
تاب خورده
تابیده، پیچیده
تصویری از تاب خورده
تصویر تاب خورده
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاب خوردن
تصویر تاب خوردن
در تاب نشستن و در هوا آمدن و رفتن، در پیچ و تاب شدن پیچیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب خوردن
تصویر تاب خوردن
تاب برداشتن، پیچ و خم پیدا کردن، پیچیدن
در تاب نشستن و تاب بازی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاب خوردن
تصویر تاب خوردن
((دَ))
در تاب نشستن و در هوا به جلو و عقب رفتن، پیچ و خم پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاب آوردن
تصویر تاب آوردن
تحمل کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترک خورده
تصویر ترک خورده
شکاف برداشته بشقاب ترک خورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب آوردن
تصویر تاب آوردن
صبر، صبوری کردن، شکیبا بودن، طاقت آوردن، تحمل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوب خورده
تصویر کوب خورده
آسیب دیده، کوبیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاب آوردن
تصویر تاب آوردن
طاقت آوردن، بردباری داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرب خورده
تصویر ضرب خورده
صدمه دیده آسیب دیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاچ خورده
تصویر قاچ خورده
شکاف خورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاج خورده
تصویر کاج خورده
سیلی خورده فقا خورده: (نه چرخ و چرخ ازو کاج خورده در جنبش نه کوه و کوه ازو کوس خورده بر بالا) (انوری انجمن)، پشت داده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار خورده
تصویر کار خورده
مورد ضربه کارد واقع شده، نفرینی است: (والله من که دیگر از دست شکم کارد خورده این یک وجبی... ذله شده ام)
فرهنگ لغت هوشیار
مقروع: اما فروشدگی میان علت درنگ هوای کوب خورده بود در جرم، ضرب خورده مضروب
فرهنگ لغت هوشیار
عاملی که در اموال دیوان تصرفات بی وجه و غاصبانه کرده: بدان مثال که ولات عمال مال خورده را طلب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب آوردن
تصویر تاب آوردن
((وَ دَ))
تحمل کردن، طاقت آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سال خورده
تصویر سال خورده
سال خورد، برای مثال دهقان سال خورده چه خوش گفت با پسر / کای نور دیده به جز از کشته ندروی (حافظ - ۹۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرب خورده
تصویر ضرب خورده
آسیب دیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترک خورده
تصویر ترک خورده
Cracked, Crackly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
треснувший , потрескавшийся
دیکشنری فارسی به روسی
тріснутий , тріщиний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مشقوقٌ , مجدودٌ
دیکشنری فارسی به عربی
दरारयुक्त , दरारदार
دیکشنری فارسی به هندی