جدول جو
جدول جو

معنی تاب خورده - جستجوی لغت در جدول جو

تاب خورده
تابیده، پیچیده
تصویری از تاب خورده
تصویر تاب خورده
فرهنگ فارسی عمید
تاب خورده(خوَرْ / خُرْ/ دِ)
پیچیده. تابیده شده:
موی چون تاب خورده زوبین است
مژه چون آبداده پیکانست.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
تاب خورده
پیچیده، تابیده شده
تصویری از تاب خورده
تصویر تاب خورده
فرهنگ لغت هوشیار
تاب خورده((دِ))
پیچیده، تابیده شده
تصویری از تاب خورده
تصویر تاب خورده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاب آوردن
تصویر تاب آوردن
طاقت آوردن، بردباری داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرب خورده
تصویر ضرب خورده
آسیب دیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاب خوردن
تصویر تاب خوردن
تاب برداشتن، پیچ و خم پیدا کردن، پیچیدن
در تاب نشستن و تاب بازی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سال خورده
تصویر سال خورده
سال خورد، برای مثال دهقان سال خورده چه خوش گفت با پسر / کای نور دیده به جز از کشته ندروی (حافظ - ۹۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوب خورده
تصویر کوب خورده
آسیب دیده، کوبیده شده
فرهنگ فارسی عمید
(حَ دَ / دِ)
عجول. (ناظم الاطباء) :
دوش از درم درآمد جانان شتاب خورده
از بادرنگ مستی از شعله تاب برده.
میرزاطاهر.
، متهور و گستاخ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
در تاب نشستن و در هوا آمدن و شدن، در تاب بحرکت آمدن و شدن در هلاچین، در پیچ و تاب شدن و پیچیده شدن:
تاب خوردم رشته وار اندر کف خیاط صنع
بس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
عاملی که در اموال دیوان تصرفات بی وجه و غاصبانه کرده: بدان مثال که ولات عمال مال خورده را طلب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
مقروع: اما فروشدگی میان علت درنگ هوای کوب خورده بود در جرم، ضرب خورده مضروب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار خورده
تصویر کار خورده
مورد ضربه کارد واقع شده، نفرینی است: (والله من که دیگر از دست شکم کارد خورده این یک وجبی... ذله شده ام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاچ خورده
تصویر قاچ خورده
شکاف خورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاج خورده
تصویر کاج خورده
سیلی خورده فقا خورده: (نه چرخ و چرخ ازو کاج خورده در جنبش نه کوه و کوه ازو کوس خورده بر بالا) (انوری انجمن)، پشت داده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرب خورده
تصویر ضرب خورده
صدمه دیده آسیب دیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترک خورده
تصویر ترک خورده
شکاف برداشته بشقاب ترک خورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب خوردن
تصویر تاب خوردن
در تاب نشستن و در هوا آمدن و رفتن، در پیچ و تاب شدن پیچیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب آوردن
تصویر تاب آوردن
صبر، صبوری کردن، شکیبا بودن، طاقت آوردن، تحمل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب آوردن
تصویر تاب آوردن
((وَ دَ))
تحمل کردن، طاقت آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاب خوردن
تصویر تاب خوردن
((دَ))
در تاب نشستن و در هوا به جلو و عقب رفتن، پیچ و خم پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاب آوردن
تصویر تاب آوردن
تحمل کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
درپیچ وتاب شدن، تاب بازی کردن، دور زدن، به نوسان درآمدن، نوسان داشتن، مرتعض شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ترک خورده
تصویر ترک خورده
Cracked, Crackly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترک خورده
تصویر ترک خورده
fissuré, craqué
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ترک خورده
تصویر ترک خورده
rachado, estaladiço
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ترک خورده
تصویر ترک خورده
agrietado, crujiente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ترک خورده
تصویر ترک خورده
crepato, screpolato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ترک خورده
تصویر ترک خورده
треснувший , потрескавшийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترک خورده
تصویر ترک خورده
裂开的 , 裂开的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ترک خورده
تصویر ترک خورده
pęknięty, popękany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ترک خورده
تصویر ترک خورده
тріснутий , тріщиний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ترک خورده
تصویر ترک خورده
gerissen, rissig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ترک خورده
تصویر ترک خورده
gebroken, barst
دیکشنری فارسی به هلندی